اکنون که تو دختر و تو پسرم این نامه را میخوانی، حتی استخوانهای من از هم پاشیده و خاک شده است. تنها یک خواهش از شما دارم که هر یک به سهم خود و به نوبه خود، برای خدا و اسلام از جان خود دریغ نکنید. مواظب باشید استعماری که ما با مشت خالی از در بیرون کردیم در آن زمان که شما زندگی میکنید، از پنجره وارد نشود.
آفتاب که رفته رفته به سرخی میگراید، کنار رودخانه و شیار درهها را رها کرده و از دامنهٔ تپهها به جانب قلهها میلغزد و بچهها، مشتاق و منتظر، تپش مشتاقانهٔ قلبهای مهربانشان را در زیر چهرههای آرام و مطمئن و لبخندهای زیبا و دلنشینشان پنهان میدارند. چقدر لهجهٔ کرمانی شیرین است! سخنان شیرین و خندههای پر طراوتشان کوه و دشت و ریگ و آب و آفتاب را بر صداقت قلبهایشان به شهادت میخواند. (سید مرتضی آوینی)
شهید سرافراز محمد افضلی فرزند عباس به سال ۱۳۲۹ در شهرستان رابر کرمان چشم به جهان گشود. وی تحت تأثیر تعلیمات پدر که از روحانیون منطقه بود، با تفکرات مذهبی و مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی آشنا شد و در مبارزه برای پیروزی انقلاب اسلامی، در زادگاهش نقش مؤثری داشت.
در سال ۱۳۵۰، شهید افضلی به عنوان دانشجوی خلبانی وارد نیروی هوایی شد و دو سال بعد برای تحصیلات تکمیلی به آمریکا رفت و به دلیل گرایشهای مذهبی و به جرم نماز خواندن از نیروی هوایی اخراج شد و سال ۱۳۵۳ به ایران بازگشت.
وی که در سال ۱۳۵۷ به استخدام شرکت ملی صنایع مس ایران درآمد و در کارگزینی مجتمع مس سرچشمه مشغول به کار شد، با احساس وظیفه و برای ادای تکلیف الهی اواسط سال ۱۳۶۰ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمان مأمور شد و بارها به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت، تا این که در تاریخ ۲ / ۱ /۶۱ در عملیات فتحالمبین و در منطقهٔ عملیاتی دشت عباس به خیل شهیدان گلگون کفن دفاع مقدس پیوست. از شهید محمد افضلی، دو فرزند به یادگار مانده است.